بعد سیمرغ خبر را به زال داد و گفت:(( بالاخره تندرو ملکه شد.

بعد سیمرغ رفت کتاب نورانی را آورد که اسمش بود قرآن.

و بعد سیمرغ به خداوند مهربان گفت:((حالا فهمیدم چرا.

بعد زال با قرآن رفت به لانه ی تندرو و بعد او تندرو را بیدار کرد ولی تندرو نمی دانست که زال خوب است و تندرو به سربازان خبر داد که او را زندانی کنند اما بعد قرآن با جادویش همه ی سربازان را در خودش انداخت و زال به تندرو گفت:((نترس من کاری با تو ندارم!

فقط من می خواهم به تو بگویم که لیزا با ملکه می خوان به تو حمله کنن.

داستان مورچه قسمت شانزدهم

داستان مورچه قسمت پانزدهم

داستان مورچه قسمت یازدهم

داستان مورچه قسمت دهم

داستان مورچه قسمت نهم

داستان مورچه قسمت هشتم

داستان مورچه قسمت ششم

تندرو ,زال ,تو ,سیمرغ ,قرآن ,سربازان ,بعد سیمرغ ,به تو ,و بعد ,ی سربازان ,همه ی

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت فنی و مهندسی آتیه سازان عمران کادوس گیلان ناپ کامرس book and cinema net2020 koodakestan دانلود گام به گام ابوالقاسم کریمی واحه نغمه دانایی مطالب اینترنتی